loading...
گــوگــولــی
امیر حسین حبیبی بازدید : 141 یکشنبه 31 مرداد 1389 نظرات (0)

هدفمند کردن یارانه ها

 

تمام دولت های دنیا دارن به ملت یارانه میدن

خدمات هم میدن

در خیلی از کشورها علاوه بر خدمات حقوق ماهیانه هم برای  شهروندان در نظر میگیرن

اگه دولت بخواد که خدمات رو به بهانه ماهی 40 یا 50 تومن حذف کنه که فاتحمون خوندست

نباید یارانه دهک های پایین جامعه حذف بشه

مگه ما چه گناهی کردیم که بیشتر یارانه داره توسط سرمایه دارها استفاده میشه

اصلا چرا باید یارانه آرد حذف بشه؟

غیر از اینه که دهک های پایین بیشترین مصرف نان  رو دارند؟

اگه من اینجا حرفی میزنم یا دوخط شعری میگم از روی دلسوزیه نه مخالفت با دولت یا اهداف والاشون

این هم سهم من از صدای شما

 

بنازم دولت و آن ادعایش

هدفمند کردن یارانه هایش

 

بنازم مجلس و تصویب طرحش

که آخر هم شد او تسلیم طرحش

 

بنازم من بر این جراحی سخت

که خواهد مرد بیمارش بر این تخت

 

چه گویم از تحول های مادی

تحول های پوچ اقتصادی

 

اگر یارانه گردد حذف ، اخطار!

که قیمت ها شود آزاد از این کار

 

مخوانیدش دگر طرحی هدفمند

بفرمایید یک طرح حَذَفمند

 

تحول میشود آن هم  جهانی

جهانی گشتن از نوع گرانی

 

که قیمت همچو لندن گشته بیدار

ولی ظاهر شبیه عصر قاجار

 

همان دهکوره دیروز هستیم

که دل بر برج میلادش ببستیم

 

جهانی میشویم از این تحول

ولی بسیار میخواهد تحمل

 

تحمل کی توان با جیب خالی

فقط با ماهی پنجاه تا هزاری

 

که پول یک پفک هم نیست این پول

ماهی پانصد هزاری هست مقبول

 

از این پس قبض برقت را که دیدی

و چار- پنج متری از جایت پریدی

 

و یا با قبض گاز و آب جاری

اگر شد ابر چشمانت بهاری

 

خودت را کنترل کن جان  مادر

که  سهمت سکته خواهد شد در آخر

 

ماهی  پنجاه تومن گردد تو را کوفت

امان از این انرژی ها و این سوخت

 

رعایت گر کنی الگوی مصرف

توانی ساخت با طرحی  مزخرف

 

نه با ماشین بی بنزین سفر کن

نه جز با خط یازده جاده سرکن

 

هواپیمارو   کلاً   بیخیال   باش

به فکر پولِ "دفن" و "هفت" و "سال"باش

 

دگر گوشی مزن بر شارژ ، هر روز

دگر TV خود را هم میفروز

 

ازاین پس دیدن کارتون حرام است

عمو پورنگ و سوباسا تمام است

 

از این پس پای فوتبال ها نشینید

بی بی سی پرشین را هم نبینید

 

اگر مردی ز شرجی  یا ز گرما

plz یک پنکه را روشن بفرما

 

اتو هم مصرفش چون برق و باد است

چروک جامه ها زین پس زیاد است

 

اگر یخ بسته ای از برف و بوران

بخاری را مکن هرگز  فروزان

 

بسان سرخپوست امریکایی

بیافروز آتشِ بی انتهایی

 

غذای پختنی ممنوع گردد

که گاز مصرفی محدود گردد

 

از این پس دوش گرفتن ماهی یکبار

جهان پر میشود از بوی مردار

 

شنیدم سوبسید آرد هم تمام شد

و نان همسنگ مرغ و زعفران شد

 

و بنزین میشود نرخ جهانی

بده مرگی خدایا زین گرانی

 

تورم میکشد از 100 به بالا

بنارم من بر این اهداف والا

 

ز همسایه نبینی مهربانی

اگر از او  بخواهی قرص نانی

 

 و صدها مشکل دیگر به راه است

مگو بدبینم و دیدم  سیاه است

 

خلاصه خیر از این دنیا نبینی

مگر با شیوه چادرنشینی

 

بباید رحلت از این شهر سوری

برو گوگوریو ، گوگوری مگوری

 

جومونگ باش مگو تنها شعاری

مگو از وعده های پوچ و خالی


 

در آنجا امپراطوری بنا کن

از این سردرگمی خود را رها کن

 

و آنجا دولتی نو دست و پا کن

و مردم را ز نفتش اغنیا کن

 

عدالت کن بر این مردم از آن نفت

که پولش هرکجا جز جیب ما رفت

 

به قصد ماهی پنجاه تا هزاری

مگو یارانه میگردد فراری

 

مگو شعرم سیاسی هست و بودار

که سایتم میشود فیلتر از این کار

 

مگو من موج سبزم یا سیاسی

که جانم دوست میدارم اساسی

 

فقط نقدی من از این طرح کردم

و درد  مردمان را شرح کردم

 

خدایا عاقبت را خیر گردان

از این طرح سراسر نقص و بحران

 

که اجرا میشود با سرعت نور

کمی آهسته تر  آقای جمهور

 

خدایا نفت را دادی تو ارزان

ولی خیری ندیدم هرگز از آن

 

نشد سهمم بجر فقر و نداری

که از این نفت دارم یادگاری

 

دوستان خواهشاً برداشت سیاسی نکنید که واسم بد میشه

برداشت های اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و ... بفرمایید

 البته اگه زحمتتون نمیشه

چقد طرفدار دارم

هرکی نظر نده شعرم کوفتش بشه

امیر حسین حبیبی بازدید : 122 شنبه 30 مرداد 1389 نظرات (0)

پارازیت با زور مضاعف!

خیلی وقته دیگه بارون نزده

رنگ عشق به این بیابون نزده... (با آهنگ ترانه ی قمیشی بخونید که قشنگتر شه)

ببخشید اشتباه شد...

خیلی وقته دیگه تصویر نداریم

روی هاتبرد بی بی سی رو نداریم

خیلی وقته که کسی خر نشده

واسه  یک، دو، سه،دلش تنگ نشده

خلاصه ، نمیدونم چی شده که یه مدت هی پارازیت میفرستن واسه ما که نتونیم به قول خودشون کانالای غربی رو ببینم و خدایی ناکرده غرب زده بشیم

راستی غرب زده یعنی چی؟ یعنی ما رو میزنن؟ حالا چطوری میزنن؟با مشت و لگد میزنن یا با تانک؟چی جونِ داااااااااااااااااش؟نفسکشششششششششششششششششششششششششششششش

ببخشید جووگیر شدم

راستی این آقایون که 24ساعته پارازیت میفرستن روی دیشِ مردم به نظرتون چی فکر میکنن؟:

1-ما عقل نداریم که خودمون بفهمیم چی خوبه و چی بد؟توی سخنرانیاشون که اولش میگن "ملت آگاه وشریف..." و از این جور حرفا

2-خودشون که 24 ساعت به همه ی کانالای دنیا دسترسی دارن . به نظر شما با ما حسودیشون میشه که با یه رسیور و دیش بتونیم به بخشِ کوچیکی از دنیا دسترسی داشته باشیم؟

3- صرفاً میخوان حال ما رو بگیرن؟ اگه حال گیریه منم هستم ، منم حالشونو میگیرم جونِ دااااااااااااااش

4-فکر ملت رو از خیلی بدبختیا که سرشون میاد ببرن به سمت پشت بوم ها و اینکه تمام فکرشون صرف مبارزه با پارازیت بشه؟

5-میخوان با عواضی که این پارازیت ها داره مخصوصاً برای بچه ها و زنای باردار زودتر نسلمون رو منقرض کنن تا امام زمان دلش بسوزه و زودتر ظهور کنه؟

6-...دیگه حوصله ندارم خودتون توی قسمت نظرات بگین که چه دلیلِ دیگه ای میتونه داشته باشه؟

 

با این وضعیت باید دیشا رو جمع کنیم.راستی یه جوارایی اشتغالزایی میشه.خیلی ها از نون خوردن میوفتن عوضش یکی مثل این آقا میره سر کار

این آقا رو میگم:

اینم از شعرِ فیّاض

بخون با صدایِ نازتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 

دیگه گذشت وقتی که

بدونِ کم و کاستی

با فشار یه دکمه

بری هرجا که خواستی

 

دولت محمود آقا

به مردمش عیدی داد

روی رسیورِ ما

کلّی موجِ منفی داد

 

پولِ نفتِ میگره

تا پارازیت بستونه

میفرسته روی دیشت

تا دلتو بشکونه

 

هر کانالی می زنی

میگه که سیگنالی نیست

نه که نباشه ، اما

با پارازیت راهی نسیت

 

هیچی برامون نموند

جز کانالِ یک ، دو ، سه

میگن با صدتا سانسور

هر خبری  میرسه

 

اونان که تشخیص میدن

چی برای ما خوبه

همیشه بالا سرم

یا خطکشه یا چوبه

 

ببین چوبِ الف رو

یارِ دبستانِ من

که با زورِ مضاعف

بر سر ما می زنن         

 

دموکراسی یعنی این

پارازیت یه نمونست

خیلی جاهای دیگه

بدتر از این رَوونَست

 

دیگه باید بدونیم

که دولتِ سواره

با آرامشِ مردم

یه جوری مشکل داره

 

این پارازیت مضرّه

حرفمو جدی بگیر

واسه زنای باردار

یا هر جَوونو هر پیر

 

ممکنه که بچتون

ناقص به دنیا بیاد

یکیشون با یه دستو

یکیش با یک پا بیاد

 

کاشکی بفهمه دولت

که ملت ارزش دارن

یعنی میشه بفهمه

کاراش عوارض دارن؟

 

هر کاری که میکنه

 در جهتِ دولته

گورِ بابای ماها

کی به فکرِ ملته؟

 

خدایی حقّمونه

به قول یک بابایی

هرچی اوم بر سرم

از خودمه ، نه جایی          (از ماست که بر ماست)

 

وای که چقد حرف زدم

من تشنه مثلِ خورشید

آبِ خونه که قطعه

لبم به جونم رسید

 

ببخشید اشتباه شد

جون به لبم رسیده

قاط زدم از دولتی

که هست یه جور پدیده

 

رضا حرفی اگر زد

رضا اگر چیزی گفت

آخه ظلم که می بینه

سکوت براش داره اُفت

منبع:www.reza-fayazian.blogfa.com

امیر حسین حبیبی بازدید : 109 شنبه 30 مرداد 1389 نظرات (0)

خوشه بندی ؟

این شعر رو با کمک سهراب جونم نوشتم:

 

پشت دریا شهریست که در آن

خوشه بندی جرم است

خبری نیست از آن مسخره بازی هایی

که فقط بر سرِ این مردم بیچاره روا می دارند

بام ها جایِ کبوترهایست

که فقط گندمِ یارانه ای از دولتشان میگرند

و جز آن ماه به ماه سهمیه ی نفت که بر جیب زنند

و در آرامشِ محض

 با دلی سیر به فوّاره ی هوشِ بشری می نگرند

 

پشت دریا شهریست که در آن

مردُمش قبض نمی پردازند

و نمی دانند قبضِ برق و گاز و آب یعنی چه!

تورّم ،  صفر حتی نیست

و کمتر هست

کسی اصلاً  نمی داند تورّم چیست

 

پشت دریا شهریست که در آن

بانک ها از پسِ هر وام نمی گیرند سود

و نگویند  که اسلامیست بانک

گرچه بانکِ من و تو

هم زِ ما سود طلب دارد و هم صفّتِ آن اسلامیست

و نزول از من و تو میگیرند

 

پشت دریا شهریست که در آن

هرچه بَد دیده ام اینجا ، دگر آنجا خوبیست

قایقی خواهم  ساخت

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد از این خاکِ غریب

نه  دُبی خواهم رفت

نه سوئد یا کانادا

همچنان خواهم راند

قایقِ من موتوریست

گرچه با سهمیه ی اندکِ سوخت

 ره به جایی نبرم

 

هرکجا هستم باشم

فقط  اینجاست که نباید باشم

آسمان مالم نیست

پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مالم نیست

همه شان سهمیه بندی شده اند

سهمم کو؟

چشم ها رو شستم

جور دیگر دیدم

باز هم سود نداشت

 

وای ، میترسم از امشب که بیاید در خواب

آن عزیزم ، سهراب

و بگوید که چرا شعر مرا دزدیدی

و چُنینش کردی ، خندیدی

بابد امشب بروم 

و چمدانی را که  به اندازه ی پیراهنِ تنهایی من جا دارد بر دارم

و به سمتی بروم

که گم و گور شوم

...

منبع:www.reza-fayazian.blogfa.com

امیر حسین حبیبی بازدید : 137 شنبه 30 مرداد 1389 نظرات (1)

چون دلم خیلی پر بود ۲تا شعر نوشتم که اینم دومیش:

پشتِ فرمانِ چراغ

یک خیابانِ شلوغ

پسری با هیجان

به لبش آمده جان

می فروشد  خبر از سهمیه و یارانه

میزند فریاد: آی روزنامه ، روزنامه...

خوشه بندی کرندند ، گورِ ما را کندند...

 

همه روزنامه به دست

باز یک طرح جدید

باز مردم  شده اند آلت دست

خوشه آمد روی کار

ملتی را کرد زار

باز هم دغدغه ای دیگر از این دولتِ خواب

ملّتی شد بی تاب

 

فکرِ قبضِ برق و گاز

آب و نان و صد نیاز

قیمتِ بنزین و سوخت

این تورّم ها ز اوست

باز هم آشفتگی

از غم این  زندگی

زندگی نه ، مردگی...

تن به سویی می کشانیم و

نه دل داریم و

 نه حالی و احوالی

فقط باید به نوعی بگذرد این عمرِ بی حاصل

چه سود از آن دلِ غافل

از آن فرمانده ی کشتی

سکان بگرفته در مستی

از آن دولت که این ملت برایش گشته بازیچه

بنازم من بر آن هیکل که در آن نیست ماهیچه

و کشتی را به گِل خواهد نشاند آخر

چه باید کرد ای مادر!

که  میبیند  و میبندد دو چشمش را به روی ما

خدایا پس کجایی! ها؟!...

 

و دیدم در خیابان پیرمردی میکشد هی داد

و از دل میکشد فریاد:

عمر خود را داده ام بر باد

قرض کردم بسیار

وام ها زین بانک و آن بگرفته ام

سودِ بانکی دادم

در نزولِ بانک ها افتاده ام

گرچه نامش نیست آن

بانکِ اسلامیست آن...

بعد از عمری خانه ای نُقلی خریدم

خیری از آن هم ندیدم...

 

من که جان  کندم بسی در زندگی

از سحر تا شب نمودم بندگی

خم شدم در پیشِ این

خم شدم در پیشِ آن

از غمِ یک لقمه نان...

من  که با سیلی به سرخی می کشانم روی خود 

بس که خوردم حرص  ، دادم موی خود

من که فرزندان فرستادم به دانشگاه

و هر دم میگرفتم وام و دادم پول ، گفتم آه

و  آه از این همه مدرک و بیکاریه فرزندان

و ترس از در فساد افتادن آنان ...

 

حال در خوشه ی 3 جایم شده؟

زندگی گویا که بر کامم شده

 من مرفّه هستم و بی درد؟

من که تاجر نیستم ، نامرد

تورّم را چه خواهم کرد؟...

 

زندگی دیگر توانم نیست

سکته ام حتمیست...

روی قبرم بنویسد که او درویش بود

گرچه او بی ریش بود

آنچه می گویند ، آن من نیستم

بنویسید که آن من کیستم ...

 

وای از دست تو ای دولت  خواب

ای که میخوری کباب

و خودت سیر به فوّاره ی هوش بشری می نگری...

بیش از اندازه توهم زده ای

گند بر باورِ مردم زده ای

تا به کی سر میکنی در زیرِ برف

از عدالت میزنی هی حرف؟...

 

گفتمش بس کن دگر ای پیرمرد

بگذر از نامردیه  نامرد

بنده هم چون  تو پُرم از درد...

ولی جان دوست می دارم

و از کهریزک و امثال آن بسیار بیزارم

و می دانم عدالت مُرد

و هرکس مُرد خواهد بُرد

که بر این زندگی دیگر امیدی نیست

که در دنیا خیانت هست ، عدالت چیست؟...

 

هرکه دارد پول و مال

میکند او عشق و حال...

کار با  یارانه ی بنزین ندارد او

که دارد او...

 

آخَرش هم هرچه  هست

منِ بیچاره به گِل خواهم نشست

کمرم خواهد شکست...

و دیگر هیچ

*************************

آنچه یافت می نَشود مجوی

که عدالت مُرد و حق خواب است

مگر خدای به  داد  برسد

ورنه این کشتی غرقِ در آب است

منبع:www.reza-fayazian.blogfa.com

امیر حسین حبیبی بازدید : 701 شنبه 30 مرداد 1389 نظرات (0)

شعری برای ولنتاین

چاردهمِ فوریه

میگن که روزِ عشقه

به فکرِ دوس داشتنن

بخدا خیلی زشته

Y

سیصد و شصت و چار روز

یادی از عشق نکردین

فقط یه روز عاشقین؟

برید که که بر نگردین

Y

هرکی کادوش گرونتر

بیشتر به دل میشینه

به این میگن ولنتاین؟

عشق و محبّت اینه؟

Y

ولنتاین  یه  نمادِه

واسه  اینکه  بدونیم

سیصد و شصت و پنج روز

باید عاشق  بمونیم

Y

دوسِت دارم عزیزم

عاشقِ تو می مونم

سیصد و شصت و پنج روز

از عشق تو می خونم

 

هرکی نظر نداد خیلی چیزه

منبع:www.reza-fayazian.blogfa.com

امیر حسین حبیبی بازدید : 462 شنبه 30 مرداد 1389 نظرات (2)

برو کار می کن ولی کار کو؟

این همه خرج کردیم و زحمت کشیدیم و خون دل خوردیم و عمری تلف کردیم به پای درس و دانشگاه و آخرش هم هیچی به هیچی

حالا که با کلی شوق رفتیم دنبالِ مدرک و خیرِ سرمون لیسانس گرفتیم ، می بینیم که بله ،  جا تره و بچه نیست

به قولِ یکی از بچه ها گشتم نبود ، نگرد نیست(منظورم کاره)

یا به قولِ خودم:

برو کار می کن ولی کار کو؟

بگو شغل با بیمه و عار کو ؟

حقارت بکش بهر یک لقمه نان

مگو پولِ این نفتِ بسیار کو

 

اگه پولی که خرجِ دانشگاه کردیم ، میزدیم توی یه کارِ آزاد ، الان واسه خودمون کسی بودیم ، اما هیچ پُخی نیستیم

 دولت که با این خصوصی سازی داره فشار رو از رو خودش می ندازه روی دوش مردم ، پیمانکار هم چون زورش می ره هر بلایی بخواد روی کارگرا و کارمنداش میاره و کسی جرأت نداره دم بزنه ، حتی در خیلی از شهرها دیده شده که تا یک سال به کارگرا  حقوق داده نمیشه

اینم یه نمونش:

یعنی اگه کار هم پیدا بشه نباید انتظارِ حقوق داشته باشی و باید کلی پز بدی که کسی بت نمیگه چرا بیکاری

و البته نباید فراموش کنیم که انرژی هسته ای به خیلی از این مسائل جزئی ارجحیت داره و اصلا مهم نیست که از این گداپروری  فساد و فحشا به اوج خودش برسه ، تازه ما گشت ارشاد داریم که با اون میشه هر کسی رو به راهِ راست هدایت کرد

اینم نمودار درآمدهای نفتی که رابطه ی مستقیم با افزایش بیکاری داشته:

هرکس تونست بفهمه که این رابطه چطور برقرار شده پیش من جایزه داره

بخیال ، شعرو بخون ببین چطوره یا بهتره؟

 

شدم فارق ز تحصیلات

پیِ کارم ، پیِ نانم

ولی کاری نمی جویم

دگر آمد به لب جانم

 

گذشت عمری به دانشگاه

عجب پولی ز جیبم رفت

چه زجری من کشیدم تا

گرفتم مدرکی در دست

 

دگر پولی ندارم تا

زنم بر کارِ آزادی

پدر، حیف از همه پولی

که جایِ مدرکم دادی

 

نه دزدی می توانم کرد

نه مالِ کس توانم خورد

که هرکس را توان باشد

به آسانی تواند برد

 

من اما ساده می بازم

دگر جایی برایم نیست

از این ویرانه خواهم رفت

کسی در انتظارم نیست

 

نه عضوی از بسیجم من

نه ریشی چون شما دارم

ولی در سینه ام قلبیست

که در آن یک خدا دارم

 

خداوندی که بی منت

به ما نفتش غنیمت داد

ولی آن دیگری بردش

خدا را هم فریبش داد

 

در این بازارِ بی رونق

خدایی می کند اکنون

که هرکس سجده می دارد

شود سهمش ز نفت افزون

 

عدالت واژه ای تلخ است

چه باید کرد و باید گفت

ز سویی هم نمی باید

که ساکت ماند و لب را خفت

 

چه زنها دیده ام از فقر

که تن بر ناکسان دادند

برای لقمه ی نانی

به پایِ هرکس افتادند

 

فقط سهمم از این دنیا

دو خط  از درد مردم شد

پیِ عدلِ علی هستم

که در دنیای ما گم شد

منبع:www.reza-fayazian.blogfa.com

امیر حسین حبیبی بازدید : 122 شنبه 30 مرداد 1389 نظرات (0)

دوست دارم دستم را بگيری ، و مرا نوازش كنی! دوست دارم ، اشكهايم را با دستهايت از گونه هايم پاك كنی! دوست دارم تو را در آغوشم بگيرم و گريه كنم! كجايی كه دلم هوايت را كرده است! كاش می توانستم دستهای گرمت را بگيرم و با تو به آن سوی مرز خوشبختی ها بروم! كاش می توانستم از نزديك در آن چشمهای عاشقت نگاه كنم! اما اين فاصله بين من و تو نمی گذارد كه من تنها عشقم را از نزديك ببينم ! كاش می توانستيم از نزديك درد و دلهايمان را بهم بگوييم و بگوييم كه همديگر را دوست داريم! ای سرنوشت اين فاصله سياه را از بين ما محو كن كه ديگر طاقتم به پايان رسيد ، انتظارم به سر رسيد ، و دلم به جانم آمد. ديگر خسته شدم ، ديگر طاقت اين دوری و فاصله را ندارم! ای سرنوشت اين همه ما را شكنجه نده ، ديگر ما نمی توانيم بيش از اين دوری را تحمل كنيم! ديگر پايان راه است ، ديگر پاهايم توان راه رفتن در اين جاده پر از فاصله را ندارند. ديگر چشمهايم اشكی ندارند كه بريزند ، همه اشكهايم به خاطر اين دوری و فاصله از چشمانم ريخته شد ، و چشمانم ديگر سويی ندارند! چشمهايم سويی ندارند كه به زندگی بنگرند ، دستهايم زوری ندارند كه از عشق و دوری بنويسند ، خانه دلم نوری ندارد كه دلم را از محبت روشن كند! ای سرنوشت اين بازی پر از درد را تمام كن ، سرنوشت اينجا ديگر خط پايان بازی است! ای سرنوشت سر به سر دلم نگذار ، مرا خسته نكن ! اين دوری و فاصله را از بين ما محو كن! ديگر واژه ای نيست كه در مورد دوری و فاصله بنويسم و بيانش كنم! عشق پر از درد است اما دوری از عشق پر درد تر از يك درد است! سرنوشت سر به سر اوقات تلخ من نذار که بدجوری دلتنگم!

تعداد صفحات : 6

درباره ما
Profile Pic
با سلام به وبسایت خودتون خوش آمدید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 41
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 23
  • بازدید ماه : 65
  • بازدید سال : 464
  • بازدید کلی : 6,093
  • کدهای اختصاصی
    شماره پیامک:30000 نمیگم